بر لب هامان گذاشتیم سیگارها را
سرد بودند آن اول ها امــا شیرین
کـام میگرفتیم از آن ها و مست بـودیم
امـا افسوس که تقدیر چیز دیگری میخواست
سـیـگارهامان میسوختند و خاکستر میشدند
گــرم شــده بـــودند امــا تــــلخ
تو,ته سیگارت را زیر پا له کردی و رفتی به دنبال نخی دیگر
امــا من سالهاست که آن ته سیگار را میکشم
نظرات شما عزیزان:
|